«هنلی کار» (Henley Carr)، یک متخصص تبلیغات ۲۸ ساله اهل کارولینای جنوبی، در مقالهای شخصی که بازتاب گستردهای داشته، از تغییر مسیر زندگی خود پس از مادر شدن گفته است. او که زمانی تمام هویت خود را در حقوق بالا، عنوان شغلی و ذهنیت «دختر رییس» (girlboss) خلاصه میکرد، اکنون معتقد است که میراث واقعی او نه موفقیت در شرکت، بلکه مادر بودن است.
این روایت، داستان تحول زنی است که زمانی برای اثبات خود در دنیای مردانه تلاش میکرد، اما امروز در نقش مادر، معنای جدیدی از موفقیت و رضایت را یافته است.
از تاییدطلبی مردانه تا رویای مدیرعاملی
هنلی کار توضیح میدهد که در اوایل دوران کاریاش، هویت خود را به حقوق، عنوان شغلی و ذهنیت «دستیابنده» گره زده بود؛ انگیزهای که عمدتا از تاییدطلبی از همکاران مرد قدرتمند نشات میگرفت. او میگوید: «من خودم را متفاوت و گاهی بهتر از زنان دیگر میدیدم؛ احساسی که حالا میدانم اشتباه بود.»
او با تلاش فراوان به جایگاه مدیر بازاریابی دیجیتال با حقوق شش رقمی رسید و به عنوان نانآور اصلی خانواده، تنها یک هدف داشت: تا جای ممکن در نردبان ترقی شرکت بالا برود. کار میگوید: «من یک آگاهی درونی عمیق داشتم که فرزند میخواهم، اما آن را سرکوب میکردم، زیرا مادر شدن را به منزله استعفا از موفقیت و هویتم میدیدم.»
یک تراژدی شخصی و تغییر مسیر زندگی
نقطه عطف زندگی هنلی در سال ۲۰۲۴ و پس از یک بارداری که به سقط جنین منجر شد، رقم خورد. این تجربه تلخ، دنیای او را تکان داد و به او نشان داد که داشتن فرزند چقدر برایش اهمیت دارد. او میگوید: «حتی در آستانه مادر شدن بودن، برایم از تمام موفقیتهای شغلیام رضایتبخشتر بود.»
در همان دوران، به تشویق مادرش، فهرستی از چیزهایی که به او حس رضایت میدادند تهیه کرد و متوجه شد هیچکدام از موارد آن فهرست، با زندگی که در آن لحظه داشت همخوانی نداشت. او میگوید: «هرچند اعتراف به آن سخت بود، اما مطمئن شدم که میخواهم میراثم مادر بودن باشد، نه تواناییام برای پوسیدن در یک دفتر کار.»
مادر بودن در برابر هویت از دست رفته
هنلی که اکنون در مرخصی زایمان به سر میبرد، با چالش بازگشت به یک محیط کاری حضوری و پنج روز در هفته روبروست؛ محیطی که به او اجازه نمیدهد زمان ارزشمندی را با نوزادش بگذراند. اگرچه او همچنان نانآور اصلی خانواده است، اما به دنبال فرصتهای شغلی منعطفتر، حتی با حقوق بسیار کمتر میگردد و امیدوار است در آینده همسرش نانآور اصلی خانواده شود.
او اعتراف میکند که اگرچه از مادر بودن بیشترین احساس غرور را دارد، اما همزمان برای هویت «دستیابنده» و موفقی که سالها برای ساختنش تلاش کرده بود، سوگواری میکند و نگران قضاوت دیگران است؛ قضاوتی که زمانی خودش نسبت به دیگران داشت. با این حال، او این تغییر را رهاییبخش میداند و میگوید: «دست کشیدن از تلاش برای «دختر رییس» بودن، آزادی زیادی به همراه دارد.»
دیدگاهتان را بنویسید