مدیرعامل سرآوا: درهای بسته‌ی کشور باعث پسرفت‌مان شده است

«فرزین فردیس» عضو هیات رئیسه اتاق بازرگانی تهران و مدیرعامل سرآوا درباره آنچه بر اقتصاد دیجیتال و اکوسیستم نوآوری گذشته و آنچه در آینده پیش روی آن است با «اکوایران» گفت‌وگو کرده است. او در این گفت‌وگو تاکید می‌کند که درهای بسته‌ی کشور منجر به پسرفت‌مان شده و نیاز به کسب تجربه‌های بین‌المللی است. به گفته فردیس فضای اکوسیستم استارتاپی ایران نیازمند مقررات‌زدایی است و به همین دلیل نیازی به وزارتخانه جدید ندارد. این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

در این گفت‌و‌گو قصد داریم بر آنچه در سال‌های اخیر بر اقتصاد دیجیتال ایران گذشته مرور و نگاهی به آینده استارتاپی ایران داشته باشیم. دولت دوازدهم بعد از روی کار آمدن یک وعده مهم داد مبنی بر اینکه ارزش استارتاپ‌های ایران در پایان دوره به بالای یک میلیارد دلار برسد. دوره دوازدهم به پایان رسید و این هدف محقق نشد. در عین حال، ترکیه که در همان دوره وضعیت ضعیف‌تری نسبت به ایران داشت، توانست استارتاپ‌هایی با ارزش بیش از یک میلیارد دلار ایجاد کند. چرا ترکیه توانست، اما ما نتوانستیم؟

سوال خوبی است. در پاسخ به این سوال به دو دسته عوامل اشاره می‌کنم. یک دسته عواملی که مرتبط به فضای استارتاپی یا فضای نوآوری کشور نیستند و اکوسیستم نوآوری به تنهایی دچار آن نیست بلکه کل اقتصاد کشور با آن دست و پنجه نرم می‌کند به ویژه اقتصاد بخش خصوصی و دسته دوم مسائلی که مختص این صنعت محسوب می‌شود.

ابتدا درباره گروه اول صحبت می‌کنم. وقتی فضای عمومی کشور به سمت این می‌رود که به جای برنامه‌ریزی طولانی‌مدت به سمت بهره‌برداری کوتاه‌مدت یا بهره‌برداری مقطعی با استفاده از رانت‌های اطلاعاتی و انواع انحصار می‌رود طبعا فضای رقابت ضعیف‌تر و امکان رقابت برای بنگاه‌های اقتصادی به نسبت رقبای منطقه‌ای کمتر می‌شود.

در سال‌های گذشته شاهد بودیم فعالان اقتصادی وقتی می‌خواستند تصمیمی بگیرند دائما با تلاطم بخشنامه، مقررات و شرایط عمومی اقتصاد کشور مواجه بودند و از طرفی شاهد بودیم بسیاری می‌خواستند به سمت سوداگری‌های مرسوم بروند. وقتی سرمایه‌گذاران کلان کشور ترجیح می‌دهند به سمت آب ارزان، انرژی ارزان، انحصار کالا، انحصار بازار و بسته شدن درهای کشور بروند و پولشان را بگذارند و بازدهی بالاتری بگیرند گسیل سرمایه به سمت هر بخش اقتصاد کمتر می‌شود در حالی که اگر رشد سرمایه بیشتر شود منجر به رشد فضای اکوسیستم می‌شود.

در مقابل اگر نگاه کنید ترکیه در این سال‌ها به بازار سرمایه خوب چه در داخل و چه در فضای بین‌المللی دسترسی داشته و ما در همین فاصله به دلیل بسته بودن درهای کشور فضای بسته‌ای را شاهد بودیم.

استارتاپ‌های بزرگ و پیشرو که خودشان را ثابت کرده بودند و امروز دیگر نمی‌توانیم آن‌ها را استارتاپ بدانیم در راندهای بعدی فعالیت عملا از نظر سرمایه‌گذاری و جذب سرمایه موفق نبودند، زیرا اصولا سرمایه‌ای در اختیار نبود. کل سرمایه‌گذاری در کشور به نسبت استهلاک -آمار و ارقامش هم موجود است- کمتر از استهلاک یا در حدود استهلاک بوده است. بنابراین ما عملا کشور سرمایه‌پذیری نبودیم و رقابت‌پذیری خودمان را در منطقه حداقل در این عرصه از دست دادیم و رشد بنگاه‌هایمان متوقف شده است.

اما اگر بخواهیم به مسائل خاص این صنعت و اکوسیستم نگاه کنیم چند نکته را می‌توان مطرح کرد. فکر می‌کنم یک بار منسجم و منظم هم نوروز امسال در یادداشتی برای «تجارت فردا» به این موارد اشاره کردم. ما چند تا مساله در اکوسیستم داریم که سال‌های سال مانده و مزمن شده است. یکی اینکه حواسمان نبوده یکی از الزام‌های فضا این است که افراد جوان، نوآور و خلاق آزادی عمل داشته باشند و بتوانند راحت به ایده‌هایشان و به آن چیزی که فکر می‌کنند، بپردازند و اکوسیستم بر دوش این افراد سوار است. برعکس، روز به روز داریم سرمایه‌های انسانی و دانشی کشور را به واسطه مسائلی که در محیط کلان وجود دارد، تهی می‌کنیم، نتیجه‌اش این می‌شود که سرمایه انسانی بنگاه‌ها از دست می‌رود.

سال‌های گذشته با این مواجه بودیم که افراد فعال در استارتاپ‌ها به عنوان نیروی توانمند فنی مهاجرت یا از راه دور با بنگاه‌های خارجی فعالیت می‌کردند، اما حالا با این مواجه هستیم که استارتاپ‌ها کلا مهاجرت می‌کنند. یعنی فاندرها (شخصی که یک شرکت یا استارتاپ را تاسیس می‌کند) به کشورهای دیگر به خصوص کشورهای منطقه که برایشان فرش قرمز پهن کرده‌اند، می‌روند. یک روز قطر، یک روز امارات و یک روز ترکیه و… که نتیجه این اتفاق، این می‌شود که با سرقت سرمایه انسانی مواجهیم و یکی از سرمایه‌های کلیدی برای توسعه و رشد را از دست می‌دهیم و با یونیکورن شدن (استارتاپی با ارزش بیش از ۱ میلیارد دلار) و با رشد و ارزش افزوده بیشتر ایجاد کردن فاصله می‌گیریم و سرعت رشدمان کاهش می‌یابد.

مساله دیگر این است که تکلیف‌مان با این مجموعه‌ها روشن نیست. حاکمیت انگار در یک دوگانه بلاتکلیفی به سر می‌برد. برخی فعالان این اکوسیستم را خیلی دوست دارند، با آن‌ها عکس یادگاری می‌گیرند یا حتی برخی نامزدهای انتخابات خبر ورودشان به انتخابات را در این فضا می‌دهند،‌ اما از طرف دیگر با بی‌مهری‌های عجیب و غریب مواجه هستیم.

در حالی که این فضا ارزش افزوده ایجاد و مسائل واقعی جامعه را حل می‌کند، برایشان محدودیت می‌گذاریم و هر روز به یک شکل برایشان مساله ایجاد می‌کنیم و اجازه نمی‌دهیم رشد و توسعه خود را آرام و متین دنبال کنند.

من منکر این نیستم که در فضای کنونی نیاز است پدیده‌های جدید با حاکمیت و دولت در تعامل باشد و بده بستان اطلاعاتی داشته باشد تا بداند چه می‌کنند یا بده‌ بستان گفتمانی داشته باشد تا بداند چطور ارزش‌آفرینی می‌کنند، اما نتیجه کنترل‌ و دخالت بیش از اندازه این می‌شود که استارتاپ‌ها هیچ وقت پیشرفت نمی‌کنند.

ممکن است در مواقعی این کنترل خوب باشد ولی کنترل بیش از اندازه فضای حرکت را می‌گیرد، اما ما متاسفانه با این پدیده خیلی مواجه هستیم.

گاهی فقط رگولاتورهای بخشی این کار را انجام می‌دهند؛ مثلا در فضای فین‌تک‌ها یا نظام‌های پرداخت و مرتبط با بازار پولی و مالی رگولاتوری خیلی فعال است و حتی یک جاهایی بلوغ شنیدن صدای فعالان اقتصادی را هم پیدا کرده است و بعضا از رفتارهای یک‌باره‌اش کاسته و خرمندانه عمل می‌کند، اما در بخش‌های دیگر به جز رگولاتورهای بخشی، سایر نهادها را هم می‌بینم که گرچه دغدغه‌شان را به رسمیت می‌شناسیم،‌ شیوه مواجه‌شان اشتباه است.

یک بحث دیگر که بسیار مهم است اینکه در سال‌های گذشته درهای کشور را بستیم و اجازه ندادیم سرمایه خارجی وارد این اکوسیستم شود، حتی سرمایه‌گذارهایی که بعضا در سال‌های گذشته آمدند و در راندهای دوم و سوم کمک کردند استارتاپ‌ها رشد کنند و علاوه بر سرمایه مادی، دانش و توانایی مدیریتی را به کمک آوردند تا رشد را تسریع کنند، درها را به رویشان بستیم و اجازه ندادیم این‌ها ادامه کار بدهند. در کنار آن مسیرهای دیگر تزریق سرمایه را هم بستیم یعنی اجازه ورود بنگاه‌های استارتاپی را به بازار بورس ندادیم. اگر نگاه کنید می‌بیند که به جز یک مورد نسبتا موفق -می‌گویم نسبتا موفق چون خیلی‌ها به آن انتقاد دارند- چیز دیگری نمی‌بینیم. ما به جز مورد تپسی مورد دیگری نمی‌بینیم که بشود اسمش را استفاده از بازار سرمایه گذاشت.

در سال ۱۴۰۳ روی مشارکت مردم در اقتصاد تاکید می‌کنیم. آیا مشارکت مردم به جز بازار بورس چیز دیگری است؟ اگر بخواهیم این مشارکت را اجرایی کنیم به جز بورس کار دیگری می‌توان کرد؟ سرمایه‌های خرد مردم در بازار بورس جمع می‌شود، اما حال عمومی بازار بورس خوب نیست و ورود استارتاپ‌ها به بازار بورس هم در سال‌های گذشته انگار چند قفله شده است و اجازه ندادیم کسی نزدیک آن شود و در نتیجه عملا سرمایه‌ها برای رشد اکوسیستم قابل استفاده نیستند و نمی‌توان آن‌ها را به کار گرفت.

هر بخش از اقتصاد برای رشد متاثر از دو عامل است؛ اقتصادی و غیراقتصادی. در حوزه اقتصاد دیجیتال و استارتاپ‌ها کدام عامل سهم بیشتری در عقب‌ماندگی ایران نسبت به ترکیه داشته است؟

من فکر می‌کنم هر دو واقعا موثر بوده است. نمی‌توانیم بگوییم یکی به تنهایی این اتفاق را رقم زده است. آخرین راندی که ترندیول ترکیه جذب سرمایه داشت بالای میلیارد دلار از علی بابای چین بود که منجر به ارزش‌گذاری ۱۵-۱۶ میلیارد دلاری در آن شد. ترندیول، چند سال پس از دیجی‌کالای ایران آغاز به کار کرده است، اما چرا نتوانستیم مثل آن‌ها به بازارهای منطقه سرک بکشیم؟  هر دو دسته عوامل اقتصادی و غیراقتصادی در کنار هم منجر به این نتیجه شده است.

در حوزه عامل اقتصادی باید گفت که اصولا ما کشور رقابت‌پذیری در عرصه اقتصاد نیستیم و در مقایسه با ترکیه تعاملات تجاری بین‌المللی‌مان بسیار ضعیف‌تر است. تجار و بازرگانان و صنعت‌گران ترک خیلی راحت‌تر از ما به کشورهای مختلف سفر می‌کنند، در کشورهای دیگر پروژه می‌گیرند، آنجا کار می‌کنند و تعاملات بین‌المللی دارند که نتیجه‌اش این می‌شود که خیلی راحت پذیرفته می‌شوند، جای پایشان را باز می‌کنند و هم خودشان کار بیشتری انجام می‌دهند و هم بقیه صنعتگران می‌توانند در کنارشان کار کنند.

اما در ایران عملا تعامل با دنیا روز به روز از نظر روش، کشور، صنایع‌ و … محدودتر شده است؛ آماری وجود دارد که ما چولگی شدیدی در کالاهای صادراتی داریم. اگر نگاه کنیم بیشتر از ۸۰ درصد ارزش صادرات ما در ۲۰-۳۰ قلم بیشتر نیست، در حالی که درباره ترکیه یا یک کشور دیگر در اروپا این تنوع به مراتب بالاتر است که همین موضوع آسیب‌پذیری کشور را رقم می‌زند.

اما در کنار عوامل اقتصادی، عوامل غیراقتصادی هم خیلی موثر بودند. کنترل‌هایی که درباره‌اش صحبت کردیم و محدودیت‌هایی که ایجاد شد و اجازه رشد را نداد. بعضی آن را به نهادهای نظارتی و امنیتی نسبت می‌دهند که این هم فراز و فرود داشته و در سال‌هایی انگار با این فضا بیشتر کنار آمدند و یک سال هایی کمتر، اما به طور غالب می‌توانم بگویم این نگاه امنیتی وجود داشته و در این حوزه نسبت به حوزه‌های دیگر خیلی تشدیدشده‌تر است. صنایع دیگر این طور نیست که این قدر نهادهای نظارتی حضور داشته باشند و بخواهند درباره همه مسائل نظر بدهند.

پس نمی‌توانیم بگوییم سهم یکی از دو عامل همواره بیشتر و مهم‌تر از دیگری بوده است؟

‌در برخی مقاطع و سال‌ها شاید سهم یکی پررنگ‌تر باشد، ولی در کل یک روند ۱۰ ساله را که نگاه می‌کنیم از هر دو آسیب دیدیم و اگر بخواهیم درباره آینده صحبت کنیم که چه کنیم این عقب‌ماندگی جبران شود، باید بگوییم هر دو را باید درمان کنیم. هم در فضای اقتصاد کلان باید تصمیم‌های به‌روزتری که می‌دانیم چه هست را با جسارت بگیریم و از رانت و پول پاشی عجیب و غریب پرهیز کنیم و فضای اقتصاد کشور را به سمت رقابتی‌تر شدن و تولید ارزش افزوده بالاتر ببریم و هم در نگاه‌های امنیتی و نظارتی باید با سعه‌صدر بیشتر و نگاه بیشتر به توسعه و رقابت‌پذیری منطقه عمل کنیم و اجازه دهیم بنگاه‌هایی که خودشان سرباز اقتصاد کشور هستند و کمک می‌کنند کشور در فضای منطقه‌ای عملکرد درستی داشته باشد، فعالیت کنند.

چرا ما باید بازار کشوری مثل عراق که این همه در ‌آن مزیت داریم و این قدر برایمان استراتژیک است را از دست بدهیم و مثلا ترکیه یا امارات آن را به دست بگیرد یا قطر آن را تصاحب کند؟ چرا در آسیای میانه و قفقاز نباید حضور داشته باشیم و نتوانیم کار کنیم؟ تمرکز دولت سیزدهم روی کشورهای یازده‌گانه همسایه بود و ما در همین‌ها هم حضور پیدا نکردیم و اکوسیستم‌مان اجازه کار پیدا نکرده است. چرا؟ چون دائما در کشور ترمز گرفتیم و اجازه ندادیم کار کنند و بتوانند خودشان را نشان دهند و کمک کنند آن چیزی که فکر می‌کنند را انجام دهند.

در سال‌های اخیر حاکمیت در حوزه تعامل و حکمرانی یا رگولاتوری تفاوتی با دوره‌های قبل داشت؟

در بخش‌هایی به نظرم بلوغ بیشتری را می‌شود دید. اگر مثال موردی بخواهم بگوییم، یک بخشنامه عجیب و غریب درباره شرکت‌های اینشورتک یک‌باره منجر به این شد که خیلی از آن‌ها دچار مساله یا برخی‌شان تعطیل و نابود شوند. فعالان اقتصادی به ویژه بخش خصوصی، توسط نامه‌نگاری با دولتی‌های دغدغه‌مند ابراز نگرانی‌ کردند و در نهایت فضایی به وجود آمد که در کارگروه اقتصاد دیجیتال یک کارهای خوبی روی این حوزه انجام شد. من این را نشانه بلوغ می‌بینم که از یک ظرفیت قانون اساسی برای اینکه رفتار اشتباه یک رگولاتور بخشی که به غلط هم رگولاتوری می‌کند، هم خودش اپراتور است و هم خودش کار را به صورت روزمره انجام می‌دهد، اصلاح شود.

یا مثلا درباره پلتفرم‌های توزیع دارو دیدیم که یک جدال بین بخش‌های مختلف در این حوزه ایجاد شد و رگولاتورهای مختلفی حضور داشتند‎؛ یکی می‌خواست سرعت رشد را بیشتر و یکی می‌خواست کمتر کند، اما از یک جایی به بعد از جایگاه بالاتر گفته شد باید همه بنشینند و یک قاعده جدید بنویسند که این قاعده مورد قبول هر دو باشد ولی در عین حال سرعت توسعه را کند نکند و منجر به نابودی نشود. جدال بین وزارت بهداشت، مجموعه صمت و وزارت ارتباطات بود؛ اولی با یک سری تحلیل‎ها و روایت‌ها دنبال این بود که محدودیت‌ها را بیش از آنچه متداول سطح جهانی است، کند و دو وزارتخانه بعدی می‌خواستند سرعت توسعه را افزایش دهند. با توجه به این دو مثال می‌دیدیم در بخش‌هایی موازنه‌ برقرار می‌شد و همین مساله نشان می‌دهد دغدغه ایجاد شد که وقتی فضای اقتصاد دیجیتال این قدر می‌تواند در جامعه تسری پیدا کند و بخش‌های مختلف را مورد تاثیر قرار دهد پس بیاییم یک تصمیم جامع‌الاطراف بگیریم و صاحب‌نظران مختلف وزارتخانه‌ها و فعالان اقتصادی بخش خصوصی نظر بدهند.

من این را نشانه بلوغ می‌بینم، اما نکته این است که بلوغ کافی نیست. در واقع مثل یک میانسال ۵۰-۶۰ ساله هستیم ولی هنوز رفتارهای خردمندانه شبیه یک جوان بیست و چند ساله می‌گیریم. سرعت برای این نوع تصمیم‌ها و تسهیلگری‌ها و تصمیم‌های هوشمندانه منجر به باز شدن فضای اقتصاد دیجیتال می‌شود که متاسفانه این سرعت را نمی‌بینیم. هر ازگاهی هم می‌بینیم از آن طرف رفتارهای کاملا منفی وجود دارد که موجب می‌شود امیدمان به این تک تک رفتارهای بخردانه کمرنگ شود.

فعالان استارتاپی معتقدند وصل نشدن بخش دیجیتال به بازارهای جهانی باعث شده است آن‌ها از فناوری‌های دست‌دوم استفاده کنند. در شرایط فعلی مراوده‌های شرکت‌های بزرگ ایرانی حتی با شرکت‌های بزرگ دنیا بسیار محدود است یا خیلی کمرنگ. از طرفی برخی اقتصاددانان معتقدند تحریم کمک کرده است ناخواسته استارتاپ‌ها در ایران رشد کنند و بزرگ شوند در حالی که اگر فضا باز بود مجبور بودند با استارتاپ‌های بزرگ دنیا مبارزه و رقابت کنند، مثلا کافه بازار ایران با گوگل پلی. نظر شما در این باره چیست؟

من فکر می‌کنم نباید منکر این شد که محدودیت‌های زمانی و دسترسی بازار استارتاپ‌های شاخص که پیش قراولان سیستم نوآوری کشور هستند، کمک کرده است روز اول راحت‌تر بتوانند به مشتری ایرانی دست پیدا کنند ولی افق پرواز ما همین جاست؟ یعنی ما می‌خواستیم برای همین میزان اکوسیستم را شکل دهیم؟ با همین اکوسیستم و فقط مشتری محدود؟ در درازمدت آیا می‌توانیم باز هم ارزش افزوده ایجاد کنیم یا اینکه آیا اصلا می‌توانیم سهمی از بازار بین‌المللی به دست بیاوریم؟ مسلما نه.

در سال‌های گذشته هم خیلی از این مجموعه‌ها به این موضوع اشاره کردند. برای مثال مجموعه «هزاردستان» در بیانیه‌های رسمی اعلام کردند مخالف این محدودیت‌ها هستند و اکیدا به این اعتقاد ندارند که محدودیت‌ها در طولانی‌مدت به نفعشان است و به این باور دارند که اگر فضا رقابتی باشد هرچند گاهی کارشان برای بازار گرفتن و به دست آوردن دل مشتری سخت‌تر می‌شود، اما در طولانی‌مدت منجر به یادگیری و همکاری استراتژیک می‌شود که رشد و بقا را میسر می‌کند و اجازه می‌دهد مجموعه قوی‌تر و ماندگارتری بسازند.

عملا با بستن درها در طولانی‌مدت کاری شبیه آنچه برای صنعت خودرو انجام دادیم را شاهد هستیم. امروز به جز افرادی که از صنعت خودروی ایران منتفع هستند، هیچ کس نمی‌تواند از آن دفاع کند و همه بر این باور هستند که در سال‌های گذشته با انحصار بیش از حدی که در این فضا ایجاد شده بنگاه‌های بسیار تنبل، غیرباور، غیربهره‌ور و غیررقابت‌پذیر داریم که اگر در باز شود چیزی از آن‌ها باقی نمی‌ماند.

ما در هر صنعت دیگری این کار را انجام دهیم همین خواهد شد؛ پوشاک، لوازم خانگی، فضا و اکوسیستم نوآوری. ضمن اینکه ما خودمان را از فناوری و تبادلات فناوری هم محدود کرده‌ایم یعنی وقتی درها بسته است و محدودیت ایجاد می‌شود این محدودیت  فقط در عرصه بازار و مشتری نیست و دسترسی‌ به ابزارها و بازارهای بین‌المللی و بنگاه‌های خدمات‌رسان اینترنتی بین‌المللی کمتر و ناچار بخشی از سرمایه خرج اختراع دوباره چرخ می‌شود در حالی که می‌توان در قالب یک قرارداد از خدمات چرخ بهره‌مند شد.

از سوی دیگر، وقتی می‌خواهید به فضای بین‌المللی وارد شوید پارتنرشیپ‌ها خیلی می‌توانند کمک کنند و اعتمادآفرین باشند، زیرا وقتی قرار است یک سرویس اقتصاد دیجیتال را در یک کشور دیگر بفروشید، روش پرداخت محلی به کار نمی‌آید و باید کار را با نظام پرداخت بین‌المللی انجام دهید. اما وقتی این تجربه را به واسطه درهای بسته ندارید، عملا نسبت به بنگاه‌هایی که قبلا این نظام را یاد گرفته‌اند عقب‌تر هستید. آن‌ها یاد گرفتند چطور با این پارتنرشیپ‌ها کار کنند، پول بگیرند و تعامل کنند، اما شما خیر.

پس بستن درها ممکن است برای یک بازه زمانی کوتاه چند ماه تا یک ساله خوب و مقطعی باشد برای اینکه تقاضایی را تحریک کنید و منجر به این شوید که سیکلی از رونق ایجاد شود، اما در طولانی‌مدت منجر به این می‌شود که یک کاریکاتوری از بنگاه اقتصادی داشته باشید که اصلا رقابت‌پذیر نیست و وقتی به آن نگاه می‌کنید خنده‌تان می‌گیرد که این بنگاه چطور به حیات ادامه می‌دهد و اگر روزی در باز شود چه بلایی سرش می‌آید.

در شرایط فعلی از نگاه شما به عنوان فعال  اقتصادی داشتن یک وزارتخانه می‌تواند کمک‌کننده باشد؟ شما جزو کسانی هستید که قائل به داشتن یک وزارتخانه هستند تا بتواند تصمیم‌ها را متمرکز و منظم در یک مجموعه بگیرد؟

من به وزارتخانه مجزا برای این حوزه قائل نیستم و فکر می‌کنم چنین وزارتخانه‌ای فقط دردی بر دردها اضافه می‌کند. پیش‌بینی ما این است که اگر یک وزارتخانه مستقل برای این حوزه داشته باشیم از نظارت و اعمال محدودیت بقیه کاسته نمی‌شود و فقط یک محدودیت و نظارت خاص دیگر به موارد قبلی اضافه می‌شود.

یک قاعده در سطح بین‌المللی در قانون‌گذاری نظام‌هایی که حکمرانی موفق‌تری داشتند وجود دارد که اگر یک جایی قانون جدیدی می‌گذارند حتما قبلش یا هم زمان باید یک قانون دیگر را از رده خارج کنند تا دچار تعدد قانون و سردرگم نشوند. درباره موضوع وزارتخانه هم همین است. یک وزارتخانه جدید ایجاد شود چه خواهد شد؟ این وزاتخانه با معاونت‌ها و بخشنامه‌ها و هیات‌ها و … به آن‌هایی که از قبل‌ داشتند دخالت می‌کردند، اضافه می‌شود. خیری در آن نمی‌بینم و فکر می‌کنم اتفاقا باید از آن‌هایی که دارند دخالت می‌کنند کم و تصمیم‌گیری‌هایشان را واحد و متحدالشکل با وزن منطقی و برابر کنیم.

یک سری کارگروه داریم و روال این است که یک سری نهادهای نظارتی هم در این کارگروه‌ها حضور دارند و طبعا انتظارمان این است تا آن‌هایی که نگاه توسعه‌ای و ترویجی دارند پایشان روی گاز باشد و نظارتی‌ها هم کنترل کنند، اما برعکس می‌بینم نگاه غالب ترمز است و وزن متعادلی بین این دو نمی‌بینیم.

یا باید در کارگروه وزن را متعادل کنیم و حرف آخر را یک نفر نزند و جمع تصمیم بگیرد یا اینکه از تعداد نظارت‌ها کم کنیم. در نهایت اینکه فکر نمی‌کنم وزارتخانه دردی از دردهای ما دوا کند، بلکه بدنه بزرگتر دولتی احتمالا موانع و سدهای بیشتری می‌سازد.

فضای کسب و کار و اقتصاد دیجیتال و استارتاپی را از بعد تامین مالی و همکاری‌ها و قوانین و مقررات مرور دوباره کنیم. گزارش‌های زیادی وجود دارد که فعالان می‌گویند دستورالعمل‌های روزمره صادر می‌شود و از طرفی قوانین متعدد که گاه متناقض هستند به شدت دست آن‌ها را بسته و ادامه حیات را تقریبا غیرممکن کرده است. آیا واقعیت همین است و ما در همین شرایط قرار داریم؟

وزن این اتفاق در هر بخش ممکن است فرق کند، اما هفته‌ای نیست که از خواب بیدار شویم و بخواهیم برویم سرکار و فکر نکنیم این هفته خبر جدیدی نیست یا بخشنامه جدیدی نداریم. یک خبرنامه کوچک در اکوسیستم به صورت غیررسمی و دوستانه می‌چرخد که کل خبرهای هفته را به صورت تیتروار مرور می‌کند. چند روز نگاه می‌کردم متوجه شدم در یک سال گذشته شاید فقط هفته‌هایی که تعطیلی داشتیم مثل ۱ تا ۵ فرودین خبر بد نداشتیم. چرا باید اقتصاد ما و خصوصا اقتصاد دیجیتال خبرهای بد و مانع‌ها و  دستورالعمل‌های یک‌باره زیاد ببیند؟ چرا باید این قدر امضا و مجوز وجود داشته باشد؟ وقتی تعداد زیاد باشد خسته می‌کند و تمرکز را از برنامه‌ریزی طولانی‌مدت می‌گیرد. هر کار بلندمدتی بخواهید انجام بدهید می‌گویید اصلا ارزش دارد که من روی آن سرمایه‌گذاری کنم که فردا با یک بخشنامه از بین نرود؟

از ‌آن طرف می‌بینم که رقبای منطقه‌ای خیلی مشخص و روشن برنامه‌های طولانی‌مدت خود را دارند و گزارش می‌دهند که سال به سال چقدر به آن رسیدند و دنبال کردند.

من توصیه می‌کنم هر کسی که این مصاحبه را می‌خواند و به حوزه اقتصاد دیجیتال علاقه‌مند است نقشه راه تبدیل دوبی به عنوان پایتخت اقتصاد دیجیتال که کار مشترک وزارتخانه‌های دوبی و اتاق بازرگانی دیجیتال دوبی هست را ببیند که واقعا چطور برنامه‌ریزی می‌کند؛ کشوری در بغل ما و در همسایگی ما این قدر بلندپروازی دارد که می‌خواهد پایتخت اقتصاد دیجتال دنیا باشد.

وقتی مستند را می‌خوانید فکر نمی‌کنید چیزی از جنس شعار در زمان عوض شدن یک دولت است مثل ما که در زمان انتخابات ریاست جمهوری هم خیلی شنیدیم که همه وعده می‌دهند، اما چند وقت که می‌گذرد جز این که «نمی‌شود» چیزی نمی‌شنویم و بهانه‌های «چرا نشد؟» را می‌شنویم که گردن پیشین و زمین و زمان می‌اندازند. در بغل گوش ما این اتفاق دارد می‌افتد و می‌بینید که کاملا منسجم رویش کار کردند.

یک زمانی هر یک از ایرانی‌ها که درباره دوبی شناخت حداقلی داشتند باورشان این بود که اینجا یک کشوری است که کارش تجارت است. آرام آرام به طور مشخص دوبی و امارات این باور را جایگزین کرد که کشوری است که در تجارت و گردشگری هم خوب است و حالا یکی از پایتخت‌های مهم گردشگری دنیاست. الان دارند برنامه‌ریزی می‌کنند که بگویند ما یکی از پایتخت‌های اقتصاد دیجیتال دنیا هستیم و سرمایه‌های انسانی و اقتصادی را به آنجا بکشند. یکی از تهدیدهای بزرگ برای کشور ما همین است که به راحتی استارتاپ‌ها می‌روند و خیلی راحت‌تر از ما به بازارهای جهانی و فناوری‌ها و منابع مالی دسترسی دارند و بدون نگرانی از صدور بخشنامه و قانون جدید وارد یک روند توسعه چند ساله می‌شوند. هرچند در استایل جهانی کار کردن تهدیدها و ریسک‌های خود را هم دارد.

گزارشی که موسسه StartupBlink برای ۲۰۲۴ ارائه کرده است نشان می‌دهد جایگاه ایران نسبت به دو سال قبل در خاورمیانه رشد کرده و به ۹ و در جهان به ۱۳۶ رسیده و هنوز در بین صاحبان ۱۰۰ استارتاپ برتر جهان قرار نگرفته است. از طرفی تهران هم در داده‌ها رشد قابل توجهی کرده است. چه اتفاقی افتاده که شاهد این رشد بودیم؟

من اسم این را رشد نمی‌گذارم. ما در یک فضای ایزوله با یک سرعت آهسته و پیوسته و لب مرز داریم کار می‌کنیم و اگر کمی اتفاقات بدتر شود بقایمان در این اکوسیستم به خطر می‌افتد و اگر کمی فضا باز شود امید اینکه رونق پیدا کنیم و از این رکود جاری در بیاییم هم بیشتر می‌شود. این در حالی است که فراز و فرودهای اقتصاد جهانی معنی‌دار است. مثلا در دوره کووید به شدت اقتصاد دیجیتال در همه زمینه‌ها رشد پیدا کرد و در پساکووید این رشد کند شد؛ انگار باید بخشی از این بزرگ شدن را پس می‌داد تا برگردد به حالتی بالاتر‌ از قبل از کووید ولی طبعا پایین‌تر از اوج خودش. این اتفاق طبعا باعث می‌شود سرمایه‎گذاری در این حوزه با درنگ بیشتری باشد و از طرفی کسب منابع مختلف هم کمتر می‌شود. در نتیجه فراز و فرودهای جهانی انگار با ترندهای جهانی همراه هستند. یا مثلا در‌ این فضا که اروپای امروز دچار رکود نسبی در اکثر حوزه‌ها شده است فضای استارتاپی‌اش هم طبعا رکود پیدا می‌کند یا برخی بازارهای دیگر دچار رکود می‌شوند به واسطه اتفاقات یا ریسک‌هایی که به وجود می‌آید؛ سیاسی یا معادلات بین‌المللی.

در مثال دیگر‏، نتیجه جنگ اقتصادی و فناوری آمریکا و چین این می‌شود که آمریکایی‌ها خیلی از شرکت‌های فناور چینی را محدود می‌کنند و آن‌ها در کوتاه مدت دسترسی‌شان به یک سری چیپ‌ست‌ها و فناوری‌ها محدود می‌شود. پس انگار رشد کند می‌شود.

با این مثال‌ها می‌خواهم بگویم اینکه در یک رنکینگی (رتبه‌بندی) ۱۰ پله رشد کردیم آن هم در یک سال به نظرم اصلا نباید دلخوش کننده باشد. این رشد مایه امیدواری هست به شرط اینکه تداوم داشته باشد. اگر این رشد را توانستیم هر سال تکرار کنیم یا یک سال ۱۰ درصد، سال بعد ۳۰ درصد و بعد ۴۰ درصد امیدواری هست که بالاخره برسیم به ۵ تا ۱۰ درصد بالایی، اما یک سال ۳۰  درصد و یک سال ۱۰ درصد و یک سال دیگر ۱۰۰ درصد عقب بیاییم و همه رشد را پس بدهیم فایده ندارد.

متاسفانه این رشد مقطعی فقط به عنوان گزارش عملکرد دلخوش‌کننده مطرح می‌شود و  چیز دیگری برای کشور ندارد. فکر می‌کنم اگر دنبال رشد هستیم باید کاری کنیم که جوان‌ها امیدوار‌ به ماندن و ساختن و ارزش‌آفرینی بیشتر شوند به جای اینکه دائما به این فکر کنند که کجا نیاز به نیروی انسانی دارد و کجا استارتاپ ویزای جدید می‌دهد یا کدام کشور دسترسی را به سرمایه‌های جهانی باز می‌کند و‌ به جای اینکه فکر کنند به عمان، قطر، امارات، ترکیه و … بروند فکر کنند کجای ایران نیاز به استارتاپ دارد. آیا بروند در بندرانزلی یا در هابی در اصفهان یا مشهد یا کیش. چرا نباید این گزینه‌ها را برای جوانان داشته باشیم به جای اینکه شهرها و کشورهای رنگ و وارنگ اطراف تنها گزینه موجود در ذهن‌شان باشد؟ آنجایی می‌توانیم بگوییم رشد کردیم که مردم و جوانان که بار اصلی اکوسیستم را به دوش می‌کشند بخواهند بمانند و همین‌جا کار کنند.

تا کنون دوره‌ای بوده است که استارتاپ‌های ایرانی جزو ۱۰۰ استارتاپ برتر جهانی باشند یا خیر؟ اگر نبوده به خاطر شرایطی است که شما تصویر کردید؟

اینکه ۱۰۰ استارتاپ برتر دنیا را انتخاب کنیم بستگی‌ دارد با چه معیاری به آن نگاه کنیم. گاهی سرعت رشد یا میزان جذب سرمایه برایمان مهم است و گاهی آن را محدود می‌کنیم به یک صنعت مشخص. ما الان استارتاپی در قطر داریم که کار جوانان ایرانی و ثبت قطر هست که در حوزه ورزش کار می‌کند و الان خیلی از افرادی که در حوزه صنعت ورزش کار می‌کنند محصولاتشان را در زمین‌های فوتبال یا لیگ‌های معتبر جهانی یا جام جهانی با این سیستم می‌فروشند. پایه این کار چند جوان ایرانی هستند که در تهران شروع کردند و دیدند برای وصل شدن به دنیا، فضای جام جهانی قطر فرصت خوبی است. این مجموعه میان استارتاپ‌های ورزشی و بزرگ دنیا جزو یکی از خوب‌ها بود و در‌ آسیا اول شد.

می‌خواهم بگویم اگر بررسی را محدود کنیم، بله ما نمونه‌های موفق داشتیم که جزو برترین‌ها قرار گرفتند ولی کلیت را نگاه کنیم آمار قابل مقایسه با سطح جهانی نیست.

ترندیول در یک راند افزایش سرمایه بیش از یک میلیارد دلار از علی بابای چین سرمایه دریافت کرد در حالی که ما ۱۰ سال گذشته را با هم جمع کنیم به سختی به این عدد و رقم می‌رسد.

در عربستان یا امارات چند ده میلیارد دلار در صندوق‌های سرمایه‌گذاری‌شان که شبیه صندوق توسعه ملی سرمایه‌گذاری ماست به این حوزه پول اختصاص دادند. صحبت از چند ده میلیارد دلار است یعنی عدد و رقم‌ها با چیزی که ما درباره‌اش صحبت می‌کنیم فاصله معنادار دارد و گاهی آدم اصلا نمی‌داند این را بگوید یا نه چون وقتی می‌گوییم اظهار می‌کنند که دارید سیاه‌نمایی می‌کنید و امید را می‌گیرد در حالی که این‌ها را می‌گوییم که حواسمان باشد بغل گوشمان اتفاقات بزرگی در حال وقوع است. به قول‌مرحوم قیصر امین‌پور ناگهان چقدر زود دیر می‌شود و انگار زمان «ناگهان» خیلی زود فرا می‌رسد و ما داریم زمان را از دست می‌دهیم.

در آمارها می‌بینیم که عربستان حدود ۴۰ میلیارد دلار روی صنعت بازی سرمایه‌گذاری می‌کند در حالی که کل صنعت بازی ما با این همه استعداد وکارهایی که در گذشته صورت گرفته الان محتاج چند صفر کمتر از این سرمایه است تا فقط بتواند به بقای خود ادامه دهد.

بعضا در حوزه‌هایی هم بوده که مجموعه‌های بانکی ورود کرده و یک ثبات نسبی رخ داده، اما در حقیقت فکر می‌کنم بیشتر از اینکه معدود آمارهای دل خوش کننده داشته باشیم باید حواسمان به این باشد که دارد‌ اتفاقات خیلی بزرگی در منطقه و بیخ گوش ما می‌افتد و سرمایه‌های بزرگی اعم از مادی و انسانی کنار هم جمع می‌شود و اگر حواسمان نباشد خیلی زود چیزی از اکوسیستم نوآوری برایمان باقی نمی‌ماند مگر دو سه سرویس بالغی که مردم روزمره دارند استفاده می‌کنند و چیزی که روح تازه و هوای تازه و نفس تازه ناشی از نوآوری هست را در جای جای صنایع کشور نمی‌بینیم و لمس نمی‌کنیم.

همان‌طور که گفتید یک سری استارتاپ داریم که قوی هستند ولی  همین استارتاپ‌های قوی موجود هم نمی‌توانند وارد بازارهای جهانی بشوند. چرا؟

درهای بسته. وقتی از کودکی فقط با هم وطن خودت بزرگ شدی همین می‌شود. کودک ایرانی در مهدکوک، مدرسه و دبیرستان وقتی به اطرافش نگاه می‌کند فقط ایرانی می‌بیند. وقتی وارد دانشگاه می‌شود هم به جز یکی دو دانشگاه در یکی دو رشته خاص که ممکن است برای دانشجوی خارجی جذابیت‌هایی داشته باشد با تنوع نژادی و ملیتی مواجه نیست و در زمان تحصیل آکادمیک خودش هم با همکلاسی‌های ایرانی مو‌اجه است. بعد وارد بازار کار می‌شود، چند بنگاه اقتصادی وجود دارد که نیروی کار غیر از نیروی ایرانی داشته باشد؟

از روز اولی که به دنیا آمدیم تا زمانی که می‌خواهیم وارد بازار کار حرفه‌ای شویم همیشه با درهای بسته و دیوارهای بسته مواجه هستیم. ما اصلا ندیدیم یک هندی چطور کار می‌کند و تصمیم می‌گیرد. نمی‌خواهم غربی و شرقی کنم، در همین دور‌ و برمان هم ندیدیم. مثلا فردی که در ترکیه به دنیا آمده چطور تصمیم می‌گیرد، چطور خرید می‌کند یا پارامترهای انتخابش چگونه است، آیا با پارامترهای انتخاب ما یکی ‌است؟ آیا فرهنگ کاری‌اش با فرهنگ کاری ما یکسان است؟ آیا وقتی در کلان می‌خواهم یک محصولی را طراحی و به او ارائه کنم همان پارامترهایی که یک ایرانی در خرید دارد را دارد؟ یا تنوع دیگری از اولویت‌ها در او وجود دارد.

همین کشورهای منطقه را می‌گویم و سراغ کشورهای دورتر در آفریقا، آسیای جنوب شرقی، آفریقا یا اروپا نمی‌روم اما یک ایرانی۳۰ ساله تقریبا هیچ چیزی از فضای بین‌المللی از نزدیک لمس نکرده است و اگر هم دیده فقط در سطح شبکه‌های اجتماعی بوده و این شبکه‌ها کمک کرده‌اند مطالبه‌گری برای لمس کردن و تجربه کردن دنیا بیشتر شود.

من منکر مزایا و ریسک‌ها نیستم. به عنوان یک واقعیت به آن نگاه می‌کنم که ما صادرکننده کالاهای روتین مثل هندوانه هستیم. کشوری که با خشکسالی مواجه هست چطور هندوانه و گوجه صادر می‌کند؟ گندم را وارد می‌کند و از این طرف محصولات بر پایه گندم را صادر می‌کند. البته که مدافعان جواب‌هایی دارند، اما ما در همین کالاها هم در سطح دنیا نتوانستیم برند ایجاد کنیم. حتی برای پسته و زعفران که کالای استراتژیک هستند هم یک برند جهانی شناخته شده نداریم.

ما محصول را فله صادر می‌کنیم و این فله در جاهای دیگر بسته‌بندی و برندینگ می‌شود. چرا؟ چون درکی از مشتری در سطح جهان نداریم چون درها بسته بوده است.

تا وقتی که سیاست درهای بسته در حوزه‌های مختلف باشد یعنی تحریم داخلی توام با خارجی بر این کشور حکم فرما باشد نتیجه این می‌شود که یک سری محصول فله می‌فروشیم و ارزش افزوده‌ا‌‌ش را هم آنهایی که محصول را فرآورش می‌کنند یا برندینگ انجام می‌دهند می‌برند و ما همچنان با یک سطح درآمد بسیار پایین در یک گوشه دنیا به صورت ایزوله قرار است به فعالیت خود ادامه دهیم.

طبعا بنگاه‌های استارتاپی ما هم چیزی بیشتر از این سقف شیشه‌ای رویاها رشد نخواهند کرد و سقف شیشه‌ای بازارها هم در حد یک شعار می‌ماند مگر اینکه بلند شوند بروند با یک سختی زیاد مشابه خودشان را در یک گوشه دنیا بسازند که آن وقت هم نمی‌توان گفت ما یک بنگاه چند ملیتی بزرگ داریم که ریشه‌اش در ایران است. در واقع مجموعه استارتاپ ورزشی که گفتیم خیلی معروف است اما در دنیا آن را به عنوان یک استارتاپ ایرانی نمی‌شناسند و به عنوان استارتاپ قطری جایزه بهترین استارتاپ آسیا در حوزه ورزش را برد و چند کشور اروپایی روی آن سرمایه‌گذاری کردند و الان یکی از استارتاپ‌های موفق در حوزه صنعت ورزش است.

از دید شما این نقص غیر از قوانین و مقررات و محدودیت ناشی از محدودیت قوانین یا عدم تمایل و اعتماد به نفس استارتاپ‌ها برای خارج شدن از کشور و ورود به بازارهای جهانی است؟

وقتی از کودکی مراوده با دنیا را تجربه نمی‌کنید طبیعتا اعتماد به نفس و تجربه‌تان برای مواجهه با دنیا کم می‌شود. آدم‌های کمتری جسارت پیدا می‌کنند. اگر ۱۰۰ استارتاپ داریم که فعالیت می‌کنند تعداد بسیاری به دلیل عدم تجربه کافی این جسارت را ندارند. اگر کسی این جسارت را دارد یا تجربه کرده به واسطه درس خواندن یا سفر کردن به دنیا از سد اول می‌گذرد به سد دوم می‌خورد که نه نظام پرداخت بین‌المللی با ما کار می‌کند نه امکان حقوقی این را دارد که یک شرکت ایرانی بتواند کار کند، به خاطر تحریم‌هایی که وجود دارد قرارداد ببندد و کار کنند.

نتیجه این دو سد اعتماد به نفس و تجربه کمتر در کار با سیستم بین‌المللی و دوم خروج سرمایه انسانی است. ما دیگر جزوی از زنجیره ارزش جهانی نیستیم و طوری داریم حذف می‌شویم که کار کردن با دنیا، فروختن به دنیا و کسب ارزش افزوده از بازارهای بین‌المللی هم سخت می‌شود.

شما یک توضیحی در ابتدای صحبت دادید درباره بورس و ورود نکردن شرکت‌های استارتاپی ایران به بورس. می‌خواهیم بدانیم چرا این اتفاق افتاد؟ برخی فعالان معتقدند یک سری شرکت‌ها که در ایران دارند فعالیت می‌کنند به خاطر اینکه شرکای خارجی دارند خودشان تمایلی ندارند به بورس وارد شوند چون معتقدند وارد شدن به بورس با توجه به مقررات دست و پاگیر منجر می‌شود شرکای خارجی‌شان انصراف بدهند. اما بقیه چرا نمی‌توانند وارد بورس شوند؟

من فکر می‌کنم در سال‌های گذشته خیلی واضح مجموعه‌های بزرگی که به مرحله‌ای از رشد رسیدند که نیاز به تامین مالی از بازار سرمایه داشتند، گفتند که می‌خواهند وارد بازار بورس شوند. طبعا وقتی حال بورس بهتر است نه مثل این روزها که رنگ بورس قرمز است.

اما واقعیت این است که در تمام این سال‌ها مجموعه‌هایی از اکوسیستم نوآوری خواستند وارد این حوزه شوند و از بازار سرمایه و دسترسی به آن استفاده کنند، اما این اجازه به آنها داده نشد.

این اجازه داده نشده است. چرایی اجازه داده نشدن روایت‌های مختلفی دارد. یک عده می‌گویند اجازه داده نشد چون باید این مجموعه‌ها در فشار باشند تا به یک عده خاص تعلق بگیرند یا مدیریت آن‌ها با کنترل بیشتری باشد. یک روایت معتقد است با این ترکیب سهام‌داری نباید وارد شوند چون ترکیبی که اعتمادآفرین باشد و نگرانی در طولانی‌مدت نداشته باشد، نیست و حتما پالایشی در ترکیب باید صورت بگیرد یا همه سهام داران باید اهلیت لازم را داشته باشند. روایت‌های دیگری هم وجود دارد. من هم نمی‌خواهم به این بپردازم که کدام روایت پررنگ است و فقط می‌خواهم به این نکته اشاره کنم که فرصت‌هایی که داریم تک به تک می‌سوزانیم به فضای اکوسیستم و نوآوری کشور باز نخواهند گشت. شما وقتی از یک قافله باز ماندید،‌ لزوما نمی‌توانید به سرعت به آن برگردید با این شیب و شتاب که دارد می‌رود شاید هیچ وقت نتوانید برگردید.

ما در منطقه از همه کشورهای رقیب خودمان جلوتر بودیم و حالا نهمین کشور منطقه هستیم. دوست ندارم حتی یک بار دیگر این آمار را بازگو کنیم. چرا باید نهمین باشیم در حالی که قرار بود در پایان ۱۴۰۴ و بر اساس برنامه چشم‌انداز پیشروی منطقه خودمان باشیم؟ دوم یا سوم هم بودیم احساس می‌کردیم در رقابت هستیم ولی نهمین هستیم. مگر چند کشور در منطقه داریم که پتانسیل اقتصادی‌شان از نظر جمعیتی، جغرافیایی، سواد، دانش و تجربه نیروی انسانی مثل ایران باشند که ما نهمین هستیم؟

این برای کسی که نگران آینده ایران باشد، دردناک است. این قدر با آرمان‎ها و رویاهامان و آنچه مکتوب داریم فاصله گرفتیم که یادمان رفته افق ۱۴۰۴ سال دیگر است؛ کسی دیگر به این چشم‌انداز نگاه نمی‌کند.

وقتی دانشجوی کارشناسی ارشد بودم و مدیریت می‌خواندم استاد بزرگواری به ما یاد می‌داد چطور سوالات مهم‌تری در حوزه برنامه‌ریزی استراتژیک بپرسیم و مثال می‌زد که مثلا هر روز صبح به قله دماوند نگاه می‌کنید و برای رسیدن به آن انرژی می‌گیرید و عظمت و زیبایی و اوج را تصور می‌کنید و حاضر هستید برای رسیدن به سختی ساعت‌ها نرمش و تقویت قوای جسمانی و کنار گذاشتن برخی خوراکی‌ها تن بدهی به امید اینکه در نوک قله باشید، اما انگار ۱۴۰۴ و چشم‌انداز دیگر خاصیت افتخارآفرینی و انگیزه دادن ندارد و کسی حتی به آن فکر نمی‌کند. باید خیلی درباره‌اش حرف بزنیم چه کارهایی که نباید انجام می‌دادیم را کنار بگذاریم و چه کارهایی که باید را انجام دهیم.

امروز انتظار شما از دولت در حوزه استارتاپ و اقتصاد دیجیتال چیست؟ اگر بخواهیم به دو شاکله اصلی سرمایه‌گذاری و سیاست‌گذاری بپردازیم؟

من فکر می‌کنم اگر به چیزی که می‌دانند درست است عمل کنند کفایت می‌کند. ما مشکلمان ندانستن چیزهای درست نیست و می‌دانیم چیزهایی که غلط است و نباید انجام دهیم، چیست. دولت و بخش خصوصی همه این‌ها را می‌داند. مساله ما عمل نکردن به این است.

ما البته یک پارادایمی داریم که همچنان بر بسته بودن درهای کشور تاکید می‌کند، آن را دوست دارد و ادامه می‌دهد. من آن را پارادایم غالب نمی‌بینیم علی رغم اینکه صدای بلندی دارد. پارادایم باز شدن درهای ایران چیزی است که دغدغه مندان کشور آن را می‌خواهند و فریاد می‌زنند و فکر می‌کنم این چیزی است که باید به سرعت انجام دهیم و عقب نیاندازیم.

در سال‌های گذشته فراز و فرودهایی بوده است و ما فکر می‌کردیم تحریم‌ها از کشور برداشته می‌شود. اکثر افراد واقع‌بین می‌دانند که برداشتن این همه تحریم از کشور یک کار ۵ تا ۱۰ ساله است و کار کوتاه‌مدت نیست و خیلی از کارشناسان نظر دادند تصور اینکه ما مثلا ۵ سال بعد هیچ تحریمی نداشته باشیم نشدنی است. آیا در همین شرایط که این همه تحریم وجود دارد تلاش معناداری می‌کنیم که اثر آن‌ها کم شود؟ آیا تلاش می‌کنیم که بنگاه داخلی ما بتواند آزادانه‌تر عمل کند و هر روز دست و پای آن را نبندیم؟  خیر.

خواسته اولم از دولتمردان دولت آینده به عنوان نماینده بخش خصوصی این است که درها را به روی دنیا باز کنند با سرعت و جدیت بیشتر، زیرا این کار فقط با گفتاردرمانی انجام نمی‌شود. نمی‌شود اقتصاد را نگه داشت. دوم اینکه نگران تغییر سبک زندگی به صورت تدریجی توسط فضای نوآوری نباشند. این بزرگترین دغدغه و نگرانی هست که وجود دارد. من‌ می‌گویم عزیزانی که این نگرانی در شما پررنگ است به این فکر کنید که این تغییر سبک زندگی رخ خواهد داد و فقط اگر به صورت تدریجی باشد امکان اینکه بشود در یک تعامل بین اکوسیستم نوآوری و حاکمیت و دولت راه‌حل‌هایی برای حفظ پایداری حکومت پیدا کرد بیشتر است تا حالتی که یک روز چشم باز کنیم و ببینیم با یک نسلی مواجه هستیم که این قدر سبک زندگی‌اش متفاوت است که عملا نمی‌توانیم هیچ‌جوری آن‌ها را مدیریت و با آنها تعامل کنیم نه حرفی ازشان بشنویم و نه حرفی بهشان بگوییم.

پیش‌بینی شما از فضای استارتاپی ایران در آینده چیست؟ با توجه به اینکه موج مهاجرت گسترده و تحریم را داریم و به اف‌ای‌تی‌اف نپیوستیم و مشکلات نقل و انتقالات مالی داریم.

اگر ادامه وضع موجود باشد یعنی این چیزی که امروز می‌بینیم را در کوتاه‌مدت و بلندمدت ببینیم، فکر می‌کنم چیزی از اکوسیستم نوآوری به معنای یک صنعت سرزنده و بالنده و ارزش‌آفرین وجود نخواهد داشت و روز به روز این اکوسیستم پیرتر و فرتوت‌تر و منحصر به چند مصداق موفق محدود خواهد بود که به عنوان یک بنگاه بالغ به کارشان ادامه می‌دهند، ولی زایش بنگاه‌های جدید متوقف است و این یعنی چیزی به عنوان اکوسیستم قابل درک و فهم نباشد.

هرچند ممکن است به آن اطلاق اکوسیستم کنیم، اما اکوسیستمی پویاست که نسل‌های بعد بیایند و نسل‌های بزرگ بعدی شکل بگیرد.

اما اگر در کنار تغییراتی که اشاره کردم در اقتصاد کلان باید رخ دهد، ما کمی آزادی عمل بیشتری در فضای استارتاپی داشته باشیم می‌توانیم عقب ماندگی‌مان را جبران کنیم. نمی‌خواهم بگویم اولین در منطقه بشویم، اما حداقل این قدر فاصله نداشته باشیم و همچنان یکی از کشورهای نوآور و دارای فناوری باشیم و کار کنیم.

البته این نکته را هم بگویم که یک کورسوی امید دیگری در کنار همه این ناامیدی‌ها داریم و آن اینکه، بنگاه‌های اقتصادی بزرگ ما در صنایع کمی گرایش پیدا کردند به این که از نوآوری بیشتر بدانند و بیشتر استفاده کنند. امیدواریم این نمایشی و تئاتر نباشد و دوام داشته باشد که در این صورت ممکن است ما هرچند در فضای استارتاپی خیلی موفق نبوده باشیم اما در صنایع متعدد مثل معدن، کشاورزی، فولاد، مس و پتروشیمی با بهره‌وری و تنوع محصول بهتر در سطح جهانی بتوانیم کار کنیم و آنجا فناوری برای نوسازی و برای رقابت پذیر کردن و بهره‌ور کردن به کمک صنایع متقدم آمده باشد.

البته این تهدید همچنان وجود دارد که وقتی شما می‌توانید یک سنت قیمت گاز را عوض کنید و چند صد دلار حاشیه سود داشته باشید‏، چرا زحمت استفاده از نوآوری و فناوری را بکشید؟ ولی باز این امیدواری وجود دارد. توجه کنید صنایع متقدم و اقتصاد سنتی ما خیلی پتانسیل بهره‌ورتر شدن و تنوع بخشیدن به محصولات و مشتری‌مداری به واسطه نوآوری و فناوری دارند و آن هم یکی از مسیرهایی است که در آینده می‌تواند اتفاق بیافتد.

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: ۰ میانگین: ۰]
link

مطالب مرتبط

سرآوا

سرآوا گزارش «نقشه راه هوش مصنوعی در سازمان‌ها» را منتشر کرد

شرکت سرآوا اعلام کرد در راستای ماموریت خود کوشش می‌کند تا با رصد کردن بازار شرکت‌های سرمایه‌گذاری خطرپذیر به‌صورت کلی و بازارهای شرکت‌های پورتفولیوی خود به‌صورت دقیق‌تر، بینش‌های کسب‌وکاری مرتبط…

دیدگاه‌تان را بنویسید

بخش‌های مورد نیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

پربازدیدهای هفته

پادکست زوم